«روزگار عجیبیه! آدم وقتی دقت کنه، می بینه که چه اتفاقاتی، همین دور و ور خودش افتاده که واقعا باور نکردنیه!
مثل همین خاطره یا داستانی که می خوام براتون بگم!
می خوام داستان خانواده ی حاج عباس جوکار بولاتپه لوش و حاج حسن جوکار بولاتپه لوش رو براتون بگم!
اما قبل از اینکه شروع کنم اینم بگم که تمامی اسامی، نام خانوادگی، جاها و مکان ها و اشخاص، اگر هم شباهتی با کسی یا جایی دارن، تصادفیه و حقیقت نداره!
اصلا این فقط یه داستانه برای سرگرم شدن!
نام خانوادگی هم چیزی گذاشتم که با هیچ نام خانوادگی یکی نباشه! جوکار بولاتپه لوش! فکر نکنم یه همچین نام خانوادگی اصلا پیدا بشه!
خب!
حالا برای سهولت کار، این دو نفر رو، حاج عباس جوکار و حاج حسن جوکار صدا می زنیم!
برای اینکه به داستان حاج عباس و برادرش حاج حسن برسیم و بعدش بریم سراغ بچه هاشون که اصل داستانه،باید یه خرده برگردیم عقب که ببینیم اصلا این دو نفر کی هستن!
پس میریم به سال های هزار و سیصد و سی شمسی و اون طرفا!
شایدم یه خرده این ور و اون ور ترش!»