ادامه ای شاعرانه بر رنج های ورتر جوان
هیپریون تنها رمان شاعر اسطوره ای آلمانِ عصرِ کلاسیک، فریدریش هلدرلین است، و گذشته از لحن سرود آگینش در ستایش از عشق و دوستی و آزادی، پژواکی است از جهان بینی تعالی جوی این شاعر انسان دوست، خاصه تصور او از آن جامعه ی آرمانی ای که انسان ها باید برای سعادت خود در جست و جوی آن باشند و هلدرلین تحقق آن را در احیاء مدنیت یونان باستان می دید.
***
هیپریون با اوج و فرودِ خوش طنینِ نثرش، نیز وارستگی و زیبایی قهرمانانش، در من تأثیری می گذارد همچون موج های دریای متلاطم.
در این رمان، اگرچه می نماید هاله ای از یک فروغ روحانی در برش گرفته باشد، همه چیز نابرآورده می ماند، و کام نایافته. شخصیت هایی که شاعر با سحر قلمِ خود می آفریند، به تصاویری از جنس حباب و هوا می مانند و چنین، در طنین هایی برانگیزاننده ی درد غربت، ما را در میان می گیرند و بر سر شور می آورند.
وانگهی در هیچ کجا شوق یونان باستان چنین پژواک نابی برنداشته است، و در هیچ کجا خویشاوندی معنوی هلدرین با شیلر، و نیز هگل دوست صمیمی او چنین وضوحی نمی یابد.
فریدریش نیچه