سبد خرید شما خالی است.
مردانی در آفتاب تازه منتشر شده بود که یک روز در بیروت کنفانی را دیدم. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: داستان را خواندی؟ گفتم: بله، راستش داستانی جذاب و وحشی است که چنگالش را در گوشت خواننده فرو می کند و راه فراری برایش نمی گذارد و در نهایت او را با این پرسش وحشتناک تنها می گذارد پرسشی که وجدانش را شدیدا می آزارد که: چرا این طور شد؟.