سهیلا بسکی متولد ۱۳۳۲ است و تاکنون از او دو مجموعۀ داستان پارۀ کوچک (انتشارات آگاه، ۱۳۸۱) و بی بی پیک (انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۴) و دو رمان به نامهای در حکایت ساختن مبال در بم (۱۳۸۵) و ذره (۱۳۸۷) توسط انتشارات فروغ در کلن چاپ شده است. او زندگینامه ی ویرجینیا وولف (چاپ دوم، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۶) و خود زندگینامه ی اِما گلدمن (انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۸) را هم ترجمه کرده است.
لیوانی چای می ریزد و سماور را خاموش می کند. می خواهد قبل از آمدن مهمانان شمارۀ تلفن های سررسید سال ۸۲ را به سررسید سال ۸۳ منتقل کند. سال ۸۳ سال ۵۰ سالگی او هم است. گرچه خیلی وقت است که دیگر سالهای عمرش را شماره نمی کند. شماره ها خود به خود می افتند، مثل شماره های زمان سنج. دیگر مثل سالهای سی سالگی، بیست سالگی و ده سالگی نیست که هر سال، یکی از خط های میدانِ گِردِ دو میدانی بود، برای دور شدن از و نزدیک شدن به. از خانه به دبستان، از دبستان به دبیرستان، از ایران به خارج، از تجرد به ازدواج، از ازدواج به طلاق، از خارج به ایران. شاید همین جا سالهای عمرش به شماره های زمان سنج تبدیل شدند. اما مثل همۀ دونده ها تا مدتی بعد از گذشتن از خط پایان هنوز باید می دوید؛ برای خانۀ تازه و وطن تازه، برای کارهای تازه، برای مردمی تازه. بعد بر جا ماند. جاافتاده شد. یک معنای جاافتادگی هم همین است. جاسنگینی یک کیسه پر از سالها، ساعتها و لحظه ها که وزنش را با کیلو اندازه نمی گیرند. کم کم جا می اندازد، گود می کند و فرو می نشاند. حالا هر سال بعد از افتادن یک شمارۀ دیگر، بازماندۀ سال رفته را در سررسید جا می دهد. برای سال ۸۳ دفتری با جلد آبی خوشرنگ خریده است که مثل همۀ سررسیدها بلافاصله بعد از جلد آن نقشۀ تهران است.
چرا تهران، نه ایران؟
چرا نه؟ تهرانِ بزرگ همۀ ایران است.