در جلد نخست کتاب حاضر، سعی بر آن بود تا چارچوبی نظری برای تربیت اسلامی فراهم شود. ضرورت این امر، خود، از نابسامانی نشأت می یافت که در آثار مربوط به حوزه تعلیم و تربیت اسلامی ملاحظه می شود. آنچه در اثر مذکور مطرح شده است، مبنایی، هرچند موقت ، برای تربیت اسلامی فراهم می آورد.
در این جلد، نظر بر آن است که تربیت اسلامی، در زمینه ای عملی و کاربردی، یعنی در رویارویی با مسائل تعلیم و تربیت معاصر، مورد توجه قرار گیرد. مقصود از مفهوم عملی و کاربردی به ضرورت، معنای تحت اللفظی آن نیست؛ بلکه در عرصه ای وسیع تر، مراد آن است که تربیت اسلامی، در برابر چالش های نوین، ظاهر شود. از این رو، چالش های مورد نظر، اعم از چالش های نظری و عملی است.
بخش نخست کتاب حاضر، به بررسی مسائل مفهومی و ماهوی در تربیت اسلامی اختصاص یافته است. امروزه در عرصه چالش های نظری و مفهومی، پیش از هر چیز، این مساله مطرح است که آیا با توجه به علمی شدن تعلیم و تربیت در روزگار معاصر، اساسا می توان از تعبیری چون «تربیت اسلامی» سخن گفت؟ به عبارت دیگر، آیا میتوان بدون گرفتار آمدن در دام تناقض و تعارضی بنیادی، آمیزه ای از یک ساحت علمی و یک ساحت دینی پدید آورد؟ این چالشی است که در فصل نخست بخش اول، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
به علاوه، اگر بپذیریم که می توان از چیزی به عنوان «تربیت اسلامی» سخن گفت که در گذشته در کار پیشوایان دینی به گونه ای جلوه گر شده و با نظر به تحولات شگرف معاصر، به ویژه انقلابی که در ارتباط های اجتماعی و اطلاعاتی فراهم آمده آیا تربیت اسلامی امکان عملی ظهور و تحقق در جامعه معاصر را دارد؟ تحلیل و بررسی این چالش، مضمون فصل دوم را تشکیل می دهد.
سرانجام اگر بتوان محملی برای مطرح شدن تربیت اسلامی، در بستر علمی و فضای عملی دوران معاصر در نظر گرفت، چه راهی پیش روی آن وجود دارد که بتواند چون رشته ای دانشگاهی، باب بررسی و مطالعه نظام مند تعلیم و تربیت را بگشاید؟ هرچند امروزه، درس هایی و حتی گرایشی تحت عنوان تعلیم و تربیت اسلامی، در دانشگاه وجود دارد؛ اما نمی توان ادعا کرد که تصویر روشنی از تکوین آن، در بستر تلاش دانشگاهی در اختیار قرار دارد. بررسی مسأله هویت دانشگاهی تعلیم و تربیت اسلامی، بحث فصل سوم را به خود اختصاص داده است.
در بخش دوم، حوزه مسائل مدنی و اجتماعی، مورد توجه قرار گرفته است. در این زمینه، یکی از چالش های دوران معاصر در برابر تربیت دینی، به طور کلی، تربیت اسلامی، به طور خاص، گریز از مطلق نگری و روی آوردن به کثرت گرایی است. این گرایش که با موج نوین مابعد تجدد یا فرانوگرایی (پست مدرنیسم)، شدت یافته، اعتقاد به طریقه های برتر و یگانه اندیشه و عمل را به چالش فرا خوانده است. در فصل نخست از این بخش، رویارویی با مساله کثرت گرایی، مورد نظر است.
در همین زمینه، تربیت مدنی که از توابع جامعه مدنی است، مسأله دیگری را در برابر تربیت اسلامی قرار می دهد. چنان که بحث عام جامعه مدنی، در محافل فکری جامعه ما، موافقان و مخالفانی را برانگیخته، موضوع خاص تربیت مدنی نیز گونه ای از این تعارض را بر می انگیزد. بحث از امکان تربیت مدنی در اندیشه اسلامی و جامعه اسلامی ایران، و نیز فرایند تحقق آن، در صورت امکان، موضوعی است که فصل دوم از این بخش را به خود اختصاص می دهد.
فراتر از تربیت مدنی، در گستره وسیع تر تربیت اجتماعی نیز وجه دیگری از این چالش، آشکار می شود. چالش تربیت اجتماعی، برخاسته از تصورهای مختلفی است که در دوران معاصر، نسبت به مفهوم اجتماعی بودن آدمی مطرح شده است. مفهوم قرارداد اجتماعی در دیدگاه های لیبرال و مفهوم وضع ارگانیک جامعه در دیدگاه های جامعه گرا، دو تصور غالب در دوران معاصر بوده و به تبع خود، اصول معینی را برای تربیت اجتماعی فراهم کرده است. مفهوم جامعه و نیز تربیت اجتماعی در دیدگاه اسلام، در برابر این دو دیدگاه رقیب، به چالش فراخوانده شده است. این مسأله در فصل سوم مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش سوم، برخی از مسائل مربوط به حوزه تربیت فنی و حرفه ای مطرح شده است. دشواری های اقتصادی فراگیر در کشورهای مختلف، تربیت فنی و حرفه ای را در صدر توجه تعلیم و تربیت معاصر قرار داده است. در این خصوص، و تحلیل های اندیشمندان معاصر، آشکار ساخته است که فن و فناوری، ریشه های عمیق فکری و فلسفی دارد و نباید آن را به فعالیت های صوری قابل مشاهده در آن کاهش داد. بررسی تحلیلی و نقد برخی از این دیدگاه ها و اتخاذ موضعی قابل دفاع در باب بنیادهای فلسفی فناوری، موضوع فصل نخست از این بخش را تشکیل می دهد.
در فصل دوم، مواجهه ای صریح تر با تربیت حرفه ای، براساس دیدگاه اسلام هم صورت پذیرفته است. در این زمینه، با نظر به رویکردهای اقتصادی توسعه گرا و لیبرال به تربیت فنی و حرفه ای، وجوه خاص دیدگاه اسلام مورد بررسی قرار گرفته است.
سرانجام، در بخش نهایی کتاب، آسیب شناسی تربیت دینی مورد توجه قرار گرفته است. ملاحظه نقیصه هایی که در دستاوردهای تربیت دینی آشکار شده چالش ها و مسائلی را در برابر تربیت اسلامی قرار می دهد: آیا این نقیصه ها از طبیعت تربیت دینی نشات می یابد و اجتناب ناپذیر است یا سوء فهم و سوء عملکرد دین داران، منشأ این آسیب ها را تشکیل می دهد؟ بررسی این مسأله در فصل نخست این بخش انجام گرفته است. در فصل دوم نیز مطالعه ای موردی در باب «مهدویت» برای به کارگیری پیشنهاد مطرح شده در فصل نخست، صورت پذیرفته است. بر همین قیاس می توان آسیب شناسی تربیت دینی را در دیگر عرصه های اندیشه اسلامی نیز به کار گرفت و گونه های آسیب زا و سالم ظهور آنها را در عرصه تربیت مشخص کرد.
آشکار است که قلمروهای مذکور، تنها گزیده ای از مسائل و مباحث چالش برانگیز تعلیم و تربیت معاصر است که تربیت اسلامی باید با آنها مواجه شود و قابلیت های خود را برای مواجه شدن با آنها جلوه گر، و به این ترتیب، زمینه بلوغ خود را نیز فراهم کند. بررسی انواع دیگری از این گونه مسائل، همت اندیشمندان حوزه تربیت اسلامی را به خود فرا می خواند.