کتاب من ژانت نیستم

مادر رضا آدم سخت گیری بود. یک بار به خاطر این که رضا مسواک نزده مدرسه آمده بود، شال و کلاه کرد آمد مدرسه و وسط کلاس دندان های رضا را مسواک کرد. هیچ چی نگفت، حتی از خانم اجازه نگرفت تو بیاید. با لیوان نارنجی گل داری که روی شیشه ی ویترین روشویی بود آمد توی کلاس، روی مسواک قدِ بند انگشت خمیردندان مالید و کرد توی دهنِ رضا.

• نور زمستانی ~امید رضائی
• سمفونی مردگان ~عباس معروفی
• من او ~رضا امیرخانی
• بی آتشی ~امید رضائی
• استخوان خوک و دست های جذامی ~مصطفی مستور
• موارد بیشتر (22915)

• داستان های علمی: گذر زمین و 3 داستان دیگر ~ژول ورن، جان کمپل، جیمز بلیش، آرتور سی کلارک، محمد قصاع (مترجم)، محمد طلوعی (ویراستار)، سپیده متوسل الحق (تصویرگر)
• منگی ~ژوئل اگلوف، اصغر نوری (مترجم)، محمد طلوعی (ویراستار)
• ماجراهای نارنیا: خواهرزاده جادوگر ~کلایواستیپلز لوئیس، پیمان اسماعیلیان (مترجم)، محمد طلوعی (ویراستار)، پولین بینز(تصویرگر)
• ماجراهای نارنیا: شیر، ساحره و کمد لباس ~کلایواستیپلز لوئیس، پیمان اسماعیلیان (مترجم)، محمد طلوعی (ویراستار)، پولین بینز(تصویرگر)
• هفت گنبد ~محمد طلوعی