میترا الیاتی در داستان مادمازل کتی و چند داستان دیگر با نثری تصویری فضایی رنگین و تغزلی می سازد تا داستانی از عشق و هجران و غربت را روایت کند. بارانی ریز و لطافت بخش، بر ساحلی می بارد که کافه اش پاتوق آدم هایی است که هنوز می توانند مشغله های رمانتیک داشته باشند. در حالی که ذهن شخصیت اصلی داستان ـ نقاش ایرانی مهاجرت کرده به ایتالیا ـ درگیر خاطرات زندگی و عشقی فنا شده در حال و هوایی سنتی است. داستان در بازگشتی پر احساس به گذشته اتفاق می افتد و از طریق ایجاد تقابل بین درون نگری ها و حسرت های جوان نقاش با فضای سرخوش از موسیقی و رقص، شوری خفته را برمی انگیزد.
بقیه ی داستان های کتاب را می توان آثاری مینی مالیستی دانست. نویسنده در این نوشته ها برش های کوتاهی از زندگی زنانی می دهد که خود را وقف دیگری کرده اند. داستان ها ساده تر و پیراسته تر از آن است که قصه پردازی ها و تفسیرهای درونی شخصیت ها، حس نامرادی و فنا شدن را کم رنگ کنند. اما در میان آن ها، داستان پرگویانه و توضیحی یوسف پلنگ کش وصله ی ناهم رنگی است. بهترین آن ها داستان می مانیم در تاریکی است که از زاویه ی دید عکس قاب گرفته ی مردی مرده روایت می شود. در این داستان و داستان پناهنده حضور هماره و نافذ مرگ، تلقی عمومی دایر بر وجود فاصله ای مطمئن بین مرگ و زندگی را نفی می کند.