فرهنگ واژهای پیچیده است. من این مفهوم را برای همه اثرات نیمه آگاهانه اجتماعی بیرون از افراد به کار میبرم که بنیان تمام ویژگیهای اصلی باورها و رفتارها در یک جامعه مشخص است. از منظر شما، عادتهای جامعه، راهها و روشهایی که مردم آنها را با عادت و غریزه دنبال میکنند را نیروهای مولکولی و فرهنگ تعیین میکنند که با درجات متفاوت کمتر یا بیشتر همراه هر کسی هست. در یک چارچوب محدود فرهنگی، هنوز جایی برای انعطاف و دیگر تمایلات وجود دارد. مانند فضایی که برای فرار الکترونها وجود دارد. اما مدارهای غالب و مسلط را نیروهای الزامآور نامرئی فرهنگ یک کشور میکنند.
باید اعتراف کنم که چشمانداز فرهنگی به لایههای عمیق و زیرین نیروهایی که از ویژگیهای ملی کشور، الگوهای روانشناختی بنیادین و حتی زیست شیمی ویژه آن کشور بر میآیند نفوذ نمیکند. شمعی که من افروختهام میتواند تا آن لایههای عمیق را روشن کند. من از تلاش برای افشاندن نوری هر چند اندک، بر رابطه بین تلاش برای برنامه ریزی توسعه اقتصادی و ترتیبات سیاسی و فرهنگی آن طور که رخ میدهد خشنود خواهم بود. این مسأله که چقدر فرهنگ یک کشور برای برنامه ریزی مساعد است یا نامساعد، مانند آن است که ویژگیهای قابل کنترل سیاست عمومی در آن جامعه چقدر برای برنامه ریزی مساعد است.