ناقوس مرگ اسطوره از 2500 سال پیش تاکنون بارها به صدا درآمده است، اما هر بار اسطوره با نیرویی تازه و در هیئتی دیگر سر بر آورده و بقای خود را استمرار بخشیده است، چرا؟ منتقدان اسطوره و کسانی که فقط بر کارکردهای نامطلوب آن در جهان معاصر انگشت می گذارند هنوز هم کم نیستند، اما تقریباً هیچ یک از آن ها برای این سؤال پاسخی ندارند که چرا اسطوره ها در دنیای مدرن و پسامدرن کنونی هم چنان به حیات خود ادامه می دهند و تولید و باز تولید می شوند. اگر اسطوره ها آن طور که شماری از نظریه پردازان اعتقاد دارند نوعی علم ابتدایی و یا نوعی دین ابتدایی اند، در دوران ما و پس از به کرسی نشستن علم و دین پیشرفته، راز ماندگاری و بقای آن ها چیست؟ آیا فقط توهماتی شیرین و تسکین دهنده اند که در دنیای توفانی، آرامشی خوش و غیر مسئولانه را به ما هدیه می دهند؟ و یا سرنخ هایی هستند که ما را در جست و جوی معنای زندگی یاری می دهند و با ما از یک شب بلند طولانی سخن می گویند که از نیاکان پیش از تاریخمان تا به امروز تابش آورده ایم؟ اسطوره با علم، عقل، هنر، دین و عاطفه چه نسبتی دارد؟ قهرمان اسطوره کیستند و شباهت حیرت انگیز آن ها از کجا ناشی می شود؟ و سرانجام اسطوره در دنیای معاصر چه جایگاهی دارد؟