بیشتر لغتشناسان لفظ عقل را در اصل از عقال که به معنای ریسمان و طنابی است که با آن پای شتر را میبندند تا از حرکت باز ایستد و فرار نکند، میدانند و صاحب صحاح، عقل را به معنی حجر و منع تفسیر کرده است و از طرفی چون در انسان نیرویی است که انسان را از ارتکاب ناشایستها باز میدارد و او را از انجام کارهای زشت نهی میکند، از باب تشابه به این نیروی درونی «عقل» گویند. دقت و توجه به کاربردهای عقل نشان میدهد که مفهوم منع و بازداری در همه موارد وجود دارد؛ به همین جهت طریحی در مجمع البحرین مینویسد: عاقل کسی است که میتواند نفس خویش را کنترل کند و از هوی و هوس باز دارد. (طریحی، ج ۵، ص ۴۲۵)؛ و راغب در مفردات خود علاوه بر معنای فوق میگوید عقل عبارت است از استعداد و نیرویی که برای دریافت و پذیرش علم مستعد است و اضافه کند که همچنین به دانش و علمی که به وسیله این استعداد نصیب انسان میشود عقل گویند. (راغب اصفهانی، ص ۳۵۴) اما در اصطلاح به اختصار باید گفت که عقل و تعقل آن فعالیت ذهنی است که روی مواد خام از جهان طبیعت وانسان و روابط میان آن دو صورت گرفته و از جزئیات کلیات را انتزاع میکند و از مقدمات نتیجه به دست میآورد و هدف انتخاب مینماید و قوانین و اصول احراز شده را به موارد خود تطبیق میکند. (جعفری ۱۳۶۴ جلد، ۲، ص ۳۹) به عبارت سادهتر استعداد درک و تشخیص صحیح امور و مقایسه و نتیجه گیری درست از آنها را عقل و به کاربستن فرامین عقل را کار عاقلانه نامند و صاحب و بکار گیرنده آن را عاقل و خردمند خوانند اما مقصود از عقل در شرع مقدس اسلام، یک نیرو و یا یک فعالیت روانی است که در راه وصول به هدفهای منطقی در زندگی ایده آل مادی و معنوی از آن بهره برداری میگردد و این بهره برداری عبارت است از انتخاب وسایل شایسته برای وصول به هدفهای مزبور. (جعفری ۱۳۶۴، ج ۲، ص ۲۷۳)