آدم ها هر کدام با هم متفاوت اند. یاس هم پسری است که با بچه های هم سن و سالش فرق دارد. صدای یاس آن قدر بلند است که می تواند مثل گردباد بپیچد، پنجره ها را بشکند و خرابی به بار بیاورد. بالاخره یک بار ناخواسته با صدایش کاری می کند که میوه ها از درخت می افتند و مردم عصبانی روستا با القابی مثل جادوگر، شیطان و ... او را آزار می دهند.
یاس روستا را ترک می کند. می رود و می رود تا از دیار دروغگویان سر درمی آورد؛ سرزمینی که همه چیز در آن وارونه است، حتی حیوانات هم نمی توانند صدای واقعی خودشان را به زبان بیاورند. سگ ها میومیو می کنند و گربه ها واق واق. آیا یاس می تواند این طلسم شوم را از دیار دروغگویان بردارد؟ آیا صدای جادویی اش می تواند به کمکش بیاید؟ دوستانش در این سرزمین چه کسانی خواهند بود؟ افرادی شگفت انگیز مثل خودش یا آدم های معمولی و حیوانات؟