قانون پدیده ی جدیدی نیست و با زندگی بشر ملازمه دارد. همواره و برای هر جامعه و ملتی، مفهومی از قانون وجود داشته که معیاری برای تنظیم زندگی مدنی بوده است: قانون نسبتی با عدالت دارد و عدالت نیز جایی مطرح می شود که ممکن است ظلم رخ دهد یا رخ داده است. بدین سان، مسئله ی اصلی نه بود و نبود قانون، که امری قهری است، بلکه سازوکار استنباط، وضع، اجرا و تعلیق قانون، و البته تحول در معیار و مفهوم قانون در هر مکان و زمان است. اما این تحول در ایران، سرگذشت و سرنوشت خاصی دارد و منحنی قابل ملاحظه ای از حکمرانی سنتی تا بحران و بی قراری سنت و ظهور تلاش های نوگرایانه را نشان می دهد. این پژوهش به سرشت و سرنوشت قانون از بحران تا فروپاشی نظم سنتی در ایران پیشامشروطه می پردازد؛ سرگذشتی طولانی و پرفرازونشیب که از پایان صفویه (۸۸۰ ۱۱۰۱ ش/ ۹۰۷ ۱۱۳۵ ق) تا جنبش مشروطه خواهی (۱۲۸۵ ش / ۱۳۲۴ ق) و آغاز دولت مدرن در ایران را دربرمی گیرد.