دوره ی روشنگری، آغاز روی برتافتن عالمان از یکدیگر و تقسیم و تقلیل علم به رشته های تخصصی و جزئی بود. فروکاهیدن علم به اجزای کوچک به منظور تعمیق و تدقیق علمی، خسران های بسیاری را در فهم کلی علم به بار آورد و نوعی جدایی و گسستگی را در دانش بشری ایجاد کرد. افراط در تجزیه ی علوم، نهضت هایی را در جهت یکپارچگی و پیوند علوم با یکدیگر شکل داد و علوم بین رشته ای، چندجنسی، و پیوندی پدیدار شدند. عالمان در فرایند دانش ورزی به این نتیجه رسیدند که علوم به کمک یکدیگر در رسالت خویش اثربخش تر خواهند بود.
این کتاب نیز تلفیقی است بین دانش فرهنگ سازمانی و علوم اعصاب و نظریه های شناخت ذهن. فرهنگ سازمانی که، در دیدگاه سنتی، با نظریات رفتاری توصیف و تبیین می شد، اینک به یاری گرفتن از علوم اعصاب و طرح مباحثی در زمینه ی بازتابندگی، تصورات، و هیجانات به عنوان فرایندهای ذهن، تصویر کامل تری را از خود به دست داده است. اینک جعبه سیاه محرک پاسخ گشوده و زوایای جدیدی از فرهنگ سازمانی روشن شده که کار آموزش، تحقیق و استفاده از آن را تسهیل کرده است. به این ترتیب، معلمان، محققان، کارورزان، و بهره گیران فرهنگ سازمانی با اتکا به این تلفیق، شناخت از موضوع پیدا خواهند کرد و در نیل به اهداف خود کامیاب تر از پیش خواهند بود. پیوند این دو دانش، در اثر حاضر، مناظر شگرفی از فرهنگ سازمانی و علوم اعصاب خلق کرده است که انگیزه ی مطالعه ی کتاب را افزون می سازد و فهم پیچیدگی های آن را ممکن می کند.