عشق منی مامانی، بابایی دوست دارم کتابی است که وقتی بچه ها کتاب عشق منی مامانی را باز می کنند با بچه فیلی مواجه می شوند که در آغوش مادرش در آرامش نشسته و او پیش خود تصور می کند که:
«مامان، اگر تو چیزی بودی که می شد هر روز بپوشم، حتماً یک بلوز بافتنی پشمالو بودی، لطیف و گرم و نرم.» و به همین ترتیب تخیل می کند و مادرش را با اگر چیزی بودی های خود در ذهنش مجسم می کند.
وقتی این داستان به انتها می رسد، بچه فیل زیبا را می بینیم که همین کتاب را در دست گرفته و می گوید: «و اگر کتاب بودی، تو را سر و ته می کردم و باز هم می خواندم!»
کودکان مخاطب داستان نیز می توانند کتاب را سر و ته کنند و از آن سمت به کتاب «بابایی دوستت دارم» برسند.
آنها دوباره در این داستان با بچه خرسی آشنا می شوند که در آغوش نرم و راحت پدرش نشسته و در ذهنش مرور می کند که: «بابا اگر تو چیزی بودی که می شد پاهایم را بکنم توش، حتما یک جفت چکمه می شدی مخصوص شلپ شولوپ کردن توی باران.»