هیجان در وجود بشر، از اهمیت اساسی برخوردار است و طی هزاران سال به روشهای مختلف مورد مطالعه قرار گرفته؛ با این حال پس از این که مدتی مورد توجه روانشناسی واقع شد (جیمز، ۱۸۹۰؛ مک دوگال، ۱۹۲۶)، توسط پیشگامان اولیۀ درمان، از جمله فروید (۱۸۹۶/۱۹۶۱) و اسکینر (۱۹۷۴) تا حد زیادی نادیده گرفته شد. در هنر و ادبیات، بارها و بارها از هیجان استفاده شده است؛ به طور مثال شعر و موسیقی سبب برانگیختگی هیجانی شدیدی میشوند و درک ما از هیجان را به عنوان کانونی برای تجربیات بشری افزایش میدهند. (فراست ۱۹۳۴؛ جاسلین و اسلوبودا ۲۰۱۳)
در دهههای گذشته، به واسطه جد و جهد محققان در شناخت هیجان، دگرگونی بنیادی در حوزههای علمی رخ داده است از علوم اعصاب عاطفی تا زیستشناسی تا مطالعات اجتماعی و فرهنگی. (داماسیو، ۱۹۹۹؛ گرکو و استنر ۲۰۰۸؛ لی داکس، ۱۹۹۶.۲۰۱۲؛ پنکسپ، ۱۹۹۸)
امروزه رویکردهای روان درمانی به طور روزافزونی در یافتههای حوزههای روانشناسی هیجان مشارکت دارند. مثلا پیشرفت گسترده در روانشناسی فیزیولوژیک این تأثیرات به همکاری ما برای نگارش این کتاب مساعدت نموده است - این کتاب نمونهای از ارزش ادغام روان درمانی و وسعت همکاری میان رشتهای است.