از دهه 1990، رویکردهای سنتی به برنامه ریزی استراتژیک و مفاهیم زیرساختی آن ها انتقادات فراوانی را هم از سوی پژوهشگران و هم مجریان و مدیران به خود جلب کرده اند (مینتزبرگ، 1991؛ مینتزبرگ، 1994a؛ پراهالاد و هامر، 1994؛ دای، سیبونی و ویگری، 2009). انتقادات به ویژه مربوط به انگاره مرکزی برنامه ریزی استراتژیک می شود که برنامه ها باید صرفاً برای یک جهت واحد در آینده تدوین شوند. بسیاری از تحلیل گران استدلال می کنند که مفاهیم و چارچوب های سنتی برنامه ریزی استراتژیک مطابق با الزامات برنامه ریزی موفق در یک محیط پویا، پیچیده و به طور فزاینده بی ثبات کسب وکار نیستند (کامیلوس/داتا، 1991؛ آیزنهارت/سول، 2001؛ گرنت، 2003).
با توجه به این چالش ها، مدیران استراتژیک در محیط امروزی کسب وکار باید پاسخ هایی را برای دو پرسش کلیدی بیابند:
این کتاب تلاشی است برای پاسخ دادن به این پرسش ها، در قلب این کتاب معرفی آنچه که ما برنامه ریزی استراتژیک مبتنی بر سناریو می نامیم نهفته است، چارچوبی روشمند برای ایجاد استراتژی ها در دنیایی نامطمئن.
برنامه ریزی سناریو در دهه 1970 در شرکت نفت شل آغاز شد (وک، 1985). این نوع برنامه ریزی متفاوت از چارچوب های اولیه استراتژی است چون، با در نظر گرفتن بی ثباتی و پیچیدگی، عدم اطمینان را با فرایند استراتژی در هم می آمیزد. به ویژه، تحولات آتیِ ممکنِ گوناگون را تجزیه وتحلیل می کند و عواملی را هم از صنعت تحت بررسی و هم محیط عمومی درون چارچوب تلفیق می کند. افزون بر آن، به واسطه تدوین گزینه های استراتژیک مختلف، نوعی انعطاف پذیری فراهم می کند که به شرکت ها اجازه می دهد تا با بی ثباتی در محیط انطباق یابند.
با این همه، معایب بیشتر رویکردهای برنامه ریزی سناریو مثلاً رویکردهای فن در هایدن (2005) یا شومیکر (1995)- آن است که کاربرد آن ها در عمل پیچیده است. درواقع، میزان زمان و تلاش موردنیاز بسیاری از شرکت را از خود می رانند. این جایی است که رویکرد جدید ما به برنامه ریزی استراتژیک مبتنی بر سناریو وارد می شود. مزیت اصلی آن در سادگی کاربرد آن به لطف طراحی ابزارمحور آن نهفته است. این رویکرد به عنوان بخشی از یک پروژه مشترک میان مشاوران استراتژی رولاند برگر و دانشکده مدیریت HHL لایپزیگ برای یافتن راه هایی برای استفاده بهتر از برنامه ریزی سناریو در شرکت ها توسعه یافت.