سبد خرید شما خالی است.
سلام من شنگم، سمور آبی! این داستان درباره ی روزی است که من مدرسه ی خودم را راه انداختم، مدرسه ای برای تدی و زرافه و بقیه ی دوستانم. ما یک معلم عالی داشتیم و کلی با هم خوش گذراندیم...تا اینکه تدی گفت دیگر از مدرسه خوشش نمی آید. خوشبختانه شنگبان به دادمان رسید و بهترین درس آن روز را یادمان داد.