سبد خرید شما خالی است.
غروب که شد، مترسک همان طور روی پای زخمی اش خم شد و آن قدر به نخلستان نگاه کرد تا پیرمرد آمد کنارش و به پای زخمی مترسک دست کشید. مترسک او را شناخت. خالو محمد بود. خالو محمد گفت:
فردا می آیم درستت می کنم.
در کتاب های تصویری، نویسنده و تصویرگر دست به دست هم می دهند تا کودکان را به دنیای داستان ببرند و بزرگترها را به دنیای کودکی. اگر می خواهی پا به دنیای شان بگذاری کافی است کتاب را باز کنی و همراه شان شوی.