بدترین اشتباهی که بیشتر مشاوران مرتکب میشوند، این است که مراجع را در گروه و طبقه خاصی قرار دهند که معمولا طبقهای است که مشاور به آن تعلق دارد. بدین ترتیب مشاوری که در دوران تحصیلات دانشگاهی خود عضو هیچ انجمنی نبوده، تصور میکند که بهتر است دانشجو هم عضو هیچ گروهی نشود، استادی که در دوران دانشجویی سخت مطالعه میکرده ممکن است به دانشجوی خود توصیه کند که فعالیتهای اجتماعی را رها کرده و روی کتابهایش متمرکز شود. اینها مثالهای پیش پا افتادهای هستند اما این نکته را روشن خواهند ساخت که همیشه این گرایش خطرناک در مشاور وجود دارد که وی، طبق نگرشها استانداردهای اخلاقی و الگوی شخصیتی کلی خود به مراجع نگاه و در نتیجه این الگو را به مراجع فرافکنی کند و بدین ترتیب خودمختاری فردیت وی را نادیده بگیرد. بنابراین به جاست، توصیهای را که اغلب عنوان میشود در اینجا مطرح سازیم: «خودت باش»
اما خیلی آسان نیست که به کسی بگوییم خودش باشد، چرا که مشکل دقیقا اینجاست که شخص نمیداند خود واقعیاش چیست؟ مراجع اغلب تعدادی «خود» متعارض را در درونش احساس میکند و تنها گفتن این جمله که خودت باش، سردرگمی فرد را بیشتر میکند. فرد باید ابتدا خودش را پیدا کند و اینجاست که مشاور وارد عمل میشود.
وظیفۀ مشاور این است که به مراجع کمک کند آنچه را که ارسطو با عنوان کمال اول از آن یاد میکند بیابد. کمال اول، نظم منحصر به فردی در میوه بلوط است که باعث میشود میوه به درخت تبدیل شود.