اخیرا نظریههای استرس بر شکلهای مختلف خود کنترلی تأکید دارند و آنها را در درک استرس مهم میدانند. این تأکید در نظریههای خودکارآمدی سرسختی و احساس تسلط نشان داده شده است.
1. خودکارآمدی: در سال ۱۹۸۷، لازاروس و فولکمن پیشنهاد دادند که خودکارآمدی عامل نیرومندی در تعدیل پاسخ استرس است. خودکارآمدی به احساس اطمینان فرد درباره اینکه میتواند عمل دلخواه را انجام دهد اشاره دارد. پژوهشها نشان میدهند که ممکن است خودکارآمدی در فرونشانی پاسخهای طبیعی دستگاه ایمنی ناشی از استرس و تغییرات فیزیولوژیکی مانند فشارخون، ضربان قلب و هورمونهای استرس نقشی میانجیگر داشته باشد. (بندورا و همکاران ۱۹۸۸؛ ویندلفیلد و همکاران ۱۹۹۰).
برای مثال این باور که من اطمینان دارم که میتوانم در این امتحان موفق شوم، ممکن است به تغییراتی فیزیولوژیکی منجر شود که پاسخ استرس را کاهش دهد؛ بنابراین باور به توانایی کنترل رفتار ممکن است با این موضوع که آیا رویداد بالقوه پراسترس به پاسخ استرس ختم میشود یا خیر، مرتبط باشد.
2. سرسختی این تغییر جهت به سمت تأکید بر خود کنترلی در مفهوم سر سختی مطرح شده توسط کوباسا نیز نشان داده شده است. (مادی و کوباسا ١٩٨٤)
سرسختی این موارد را منعکس میکند: ۱) احساس کنترل شخصی؛ ۲) میل به پذیرش چالشها؛ ۳) تعهد میزان سرسختی بر ارزیابی فرد از استرس زاهای بالقوه و پاسخ استرس ناشی از آن تأثیر میگذارد. بر این اساس، احساس کنترل داشتن ممکن است در فرایند ارزیابی اولیه نقش داشته باشد.
3. تسلط کاراسک و ثورل (۱۹۹۰) اصطلاح احساس تسلط را تعریف کردند که کنترل فرد بر پاسخ به استرس را منعکس میکند. آنها استدلال کردند که میزان تسلط میتواند با پاسخ استرس مرتبط باشد.