کتاب قربانی باد موافق

منوچهر محتشم که در سال های جنگ جهانی دوم و حمله ی متفقین در رشت زندگی می کرده. توده ای بوده و بعد از کودتای سال 32 مجبور به مهاجرت به آلمان می شود. چند سال بعد از او می خواهند که به ایران برگردد و او نمی خواهد...

... رفت کاغذی آورد که بالایش نوشته بود گواهی انجام خدمت وظیفه. گرفتم. تا کردم و جیبم گذاشتم. پیت نفت را برداشتم و گفتم برمی گردم. کبریت را هم برداشتم. پا پی ام نشدند. تا کوچه بلورچیان دویدم. جنازه هنوز جلوی در بود. رویش نفت ریختم. کاغذ پایان خدمتم را توی جیب مرده گذاشتم و آتش شان زدم. کلون زنانه را زدم و فرار کردم.

• چشم هایش ~بزرگ علوی
• نور زمستانی ~امید رضائی
• من او ~رضا امیرخانی
• بی آتشی ~امید رضائی
• بار دیگر شهری که دوست می داشتم ~نادر ابراهیمی
• موارد بیشتر (22915)

• منگی ~ژوئل اگلوف، اصغر نوری (مترجم)، محمد طلوعی (ویراستار)
• ماجراهای نارنیا: خواهرزاده جادوگر ~کلایواستیپلز لوئیس، پیمان اسماعیلیان (مترجم)، محمد طلوعی (ویراستار)، پولین بینز(تصویرگر)
• ماجراهای نارنیا: شیر، ساحره و کمد لباس ~کلایواستیپلز لوئیس، پیمان اسماعیلیان (مترجم)، محمد طلوعی (ویراستار)، پولین بینز(تصویرگر)
• منظری به جهان ~جان چیور، فرزانه دوستی (مترجم)، محمد طلوعی (مترجم)
• هفت گنبد ~محمد طلوعی