سبد خرید شما خالی است.
خنجر را به خاک بسپار! به خود نهیب می زنم: ما امروز سه برادر نیستیم. ما امروز سه سرزمینیم. ما امروز ایران و روم و تورانیم. تور فریاد می زند: تا دیر نشده خنجر را بردار! خنجر را بر می دارم، به چشم های سرخ رنگ سلم می نگرم و خنجر را در ستون چوبی خیمه می کوبم: نه، من در این دام نمی افتم. از جانم می گذرم اما با خنجر پدرانم، بردار نمی کشم.
در مجموعه ی چهارم قصه های شاهنامه (جلدهای 10، 11 و 12) نویسنده کوشیده است در مسیرهای ناشناخته تر شاهنامه حرکت کند تا با پرهیز از تکرار افسانه ها، آن ها را از زاویه ای نو و از درون متن ماجرا باز آفرینی کند.