شاید کمتر واژه ای در بین مباحث فلسفی، کلامی و حدیثی بتوان یافت که از نظر تعریف، تقسیم، تعداد و شناخت ماهیت آن به اندازه عقل معرکه آرا باشد. ناتوانی شناخت های حسی از این حقیقت فرا طبیعی، شناخت عقل را در کانون توجه دانشمندان قرار داده است و تمامی اندیشمندان درباره آن سخن گفته اند و از چند و چون آن ابراز شگفتی نموده اند.
بر خلاف دیدگاه های متفاوت دانشمندان درباره ماهیت عقل، تعداد و اقسام آن برداشت توده و عرف مردم از عقل به گونه ای است که هیچ فردی که از سلامت روح و روان برخوردار باشد نمی توان یافت که در داشتن عقل و بهره مندی از آن تردیدی داشته باشد. چه بسیار کسانی را میبینی که به هنگام گفتگو از نداری ها و کاستی ها گلایه دارند و مینالند، اما نه تنها از ضعف عقل در خود نمی گویند، بلکه همه افراد داعیه بهره مندی از عقل و خردورزی دارند.
عقل در لغت به معنای امساک و استمساک است و معادل فارسی آن نگه داشتن و بازداشتن است. معانی اصطلاحی عقل با توجه به دانشی که در آن مورد بحث و گفتگو است، متفاوت و متنوع است. به نظر می آید بهترین و مناسبت ترین معنای عقل در فلسفه همان معناست که راغب اصفهانی آورده است:
العقل یقال للقوة المتهیئة لقبول العلم ویقال للعلم الذى یستفیده الانسان بتلک القوة،
گاهی عقل به قوه ای که آماده دریافت علم است گفته شود و گاهی به علم حاصل از این دریافت عقل اطلاق می شود. این دو معنای عقل همان معانی ای است که در حکمت عملی از آن بحث می شود.