گروهی در رؤیایی با دیدگاه فن گرایان، نظریه آمایش انسانی یا شهر انسان را مطرح و به معماران که شهر را در تیول خود دارند، حمله میکنند. این گروه معتقدند که به شهر و ساخت شهر باید به صورت بین رشتهای نگریسته شود؛ بدین ترتیب برنامه ریزی شهری را مطرح میکنند که در ساخت شهر، باید جغرافیدان، جامعه شناس، تاریخ شناس، روان شناس، اقتصاددان و معمار با هم شرکت داشته باشند و شهر را فقط معماران نسازند. این گروه به نقش مطلق انسان در طبیعت اهمیت میدهند و معتقدند در تفکر معماران، انسان در نظر گرفته نمیشود. این گروه مدرنیسم را زیر سؤال میبرند و شهر را مکان فرهنگی میدانند و معتقد به ناحیه شهری هستند.
گفتنی است روش مطالعات شهری که پس از نظریه باغ شهرها به وجود آمد، براساس نظریههای این مکتب است. در این باره، گروهی نیز نظریه سلامت روان و مشارکت شهروند در شکل بخشیدن به شهر را توصیه میکنند. این نظریه نقش برنامه ریزی را به عنوان عاملی در کاهش بزهکاری گوشزد میکند و دیدی هجران زده نسبت به شهرهای بزرگ صنعتی دارد. این گروه، مسئله سرانه ها، آستانهها و معیارهای مناسب زندگی را مطرح میکنند.
مهمترین نظریه پردازان مکتب آمایش انسانی گلس، مامفورد و کوین لینچ هستند.