سبد خرید شما خالی است.
من یه گیلم. من غرور خودمو به این مفتی مُچاله نمی کنم... یه بار غرور من شکست. میدونی کِی؟ نبودی! روزی که فرش ها رو لوله کرده بودن و مجسمه ها رو می آوردن پایین. وقتی سمسار اومد و با چند تا عمله می خواست کاشی ها و مرمرهای بیرونی عمارتِ منو بکَنه، قوهای استخر اومده بودن زیر درخت شاه بلوط. و غریبانه من توی مه نگاه می کردم و دلم از حال رفت و نشستم.