اما او انسان بود. برایش هیچ چیزی که جنبه ی فردی و شخصی داشته باشد وجود نداشت. او همه چیز، حتی ندای درونی دلش را هم مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد و اگر با اصولی که به آن ها پایبند بود سازگار نمی آمد، این ندا را هم خفه می کرد. بهتان گفتم که او برای هنرش، بیان تمام توقعات وجودش بود. آن چه او روی پرده می آورد، آن چیزی بود که از ته دل و از لابه لای روح بلندش زبانه می کشید. برای او هیچ چیز گرامی تر از هنرش وجود نداشت. هنرش هم متکی به جامعه و مردمی بود که میان آن ها زندگی می کرد. دیگر کی توقع داشت که عشقش را هم فدای این آرمان گرامی اش نکند. نه این که او می توانست بر سیل احساسات پر شور و متلاطمش غلبه کند و با قوای عقلانی، مانند سدی راه آن را ببندد. نه، او می توانست دندان روی جگر بگذارد، دل سوزانش را در مشتش بفشارد و نگذارد که تپش آن را کسی خارج از دنیا و عوالم و حالات او ادراک کند. من آن شب فهمیدم که در نزدیکی چه کوره ی پر از آتش ایستاده ام و دارم از سرما می لرزم؛ او می خواست و می کوشید که ضربات قلب او که از هجر من در جوش بود، از من مخفی بماند.
چشمهایش نام رمانی از بزرگ علوی است که برای نخستین بار در سال ۱۳۵۷ خورشیدی منتشر شد. بزرگ علوی در این رمان روش استعلام و استشهاد را به کار برده، بدین گونه که قطعات پراکندهٔ یک ماجرا را کنار هم گذاشته و از آن طرحی کلی آفریده است که برحدس و گمان تکیه دارد این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. برخی معتقدند این رمان و شخصت استاد ماکان، با الهام از زندگانی کمال الملک نگاشته شده است و گروهی دیگر آن را شرح حالی از زندگی تقی ارانی می دانند.
این کتاب از آثار معدود زبان فارسی است که در مرکز آن یک زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است.