سبد خرید شما خالی است.
در جستجوی گمنامی و گوشه ای امن در کوچه های سنگفرش مون مارتر، ین و دخترانش، رزت و آنی، اگر نه خوشحال اما با آرامش، بالای شکلات فروشی خود زندگی می کنند. هیچ چیز غیرعادی آن ها را برجسته نمی سازد، از کیسه های قرمز بالای در خبری نیست. زوزی دولالبا قدم به زندگی آن ها می گذارد، بانویی با کفش های آبنباتی ، و همه چیز تغییر می کند...