هم زمان با رنسانس، تحولی در نظم جهان آغاز گردید که تا امروز ادامه داشته و به دوره وستفالیا مشهور است. امروزه شواهدی مبنی بر پایان این دوره به چشم می خورد که می تواند به شروع دوره پسا وستفالیا (پست وستفالیا) تعبیر شود. شاخص عمده دوره وستفالیا، پیدایش، رشد و تکوین دولت های ملی است که انحصار بازیگری روابط بین الملل را به خود اختصاص دادند. به عبارت دیگر عنصر پایه نظم بین المللی در این دوره دولت ملی است که بنا به ویژگی روابط بین الملل یعنی استمرار آنچه هابز از آن به «وضعیت طبیعی» یاد می کرد، یا نبود یک قدرت فائقه که بتواند نظم متقدرانه ای را از بالا بر اعضای جامعه بین المللی تحمیل کند به سلسله مراتبی انجامید که در آن قدرت های بزرگ در بالای هرم و قدرت های کوچک تر به میزان قدرت خود، در قسمت های میانی و پایین آن قرار گرفتند. بر همین اساس، چند قدرت اروپایی که اقتدار خود را از جنگ های سی ساله مذهبی تا کنگره وین (۱۸۱۵) به تدریج به اثبات رسانده و به کانون قدرت جهان تبدیل شدند، در بالای هرم قدرت قرار گرفتند. این قدرت ها توانستند قدرت های غیر اروپایی نظیر امپراتوری چین، ایران و عثمانی را به حاشیه رانده یا مقهور قدرت خویش سازند. بدین سان نظم وستفالیا نظمی اروپایی بود که به آرامی به سراسر جهان تسری یافت. در نتیجه، جهانی شدن این نظم یکی دیگر از ویژگی های عصر وستفالی بود که برخلاف گذشته به یک قاره یا منطقه محدود نمی شد. از قرن نوزدهم میلادی نظم جهانی چنان وسعت یافت که هیچ جامعه یا کشوری نمی توانست در خارج از دایره الزامات آن قرار گرفته و سرنوشت خود را به طور مستقل تعیین کند یا نسبت به آن بی تفاوت باشد. به همین دلیل مناقشات منطقه ای می توانست به جنگ های جهانی تبدیل شده و کشورهای بی شماری را ناخواسته به دامان خود بکشاند که جنگ های جهانی اول و دوم نمونه بارزی از این وضعیت بود. رقابت قدرت های بزرگ اینک در عرصه جهانی جریان می یافت و از آنجا که اقتصاد سرمایه داری بر پایه صنعت، پول و بازار، برخلاف اقتصاد کشاورزی که حالت محلی داشت، دارای بعد جهانی بود و ارتباطات را نیز به مدد می گرفت، رقابت ها و جنگ ها هم آمیزه ای از سیاست و اقتصاد را به نمایش می گذاشت که محدوده آن تمامی کره زمین به شمار می رفت.
اینک بسیاری از پایه هایی که نظام وستفالیا بر آن استوار بود در حال فروریزی است. حاکمیت ملی و انحصار بازیگری دولت ها که از مهم ترین پایه های این نظم به شمار می رود، به شدت از سوی نیروهای فراملی، وابستگی متقابل، جهانی شدن و ده ها نوع بازیگر جدید نظیر سازمان ها و نهادهای بین المللی و مدنی به چالش طلبیده شده اند. وقایع جهان امروز از جمله مداخله نیروهای بین المللی در کوزوو، افغانستان و عراق هم نماد این دگرگونی هستند. سرزمین که یکی از ارکان دولت ملی بشمار می رفت در حال رنگ باختن و محو شدن است و هیچ مرزی نمی تواند مدعی عبورناپذیری یا تعیین محدوده یک حاکمیت باشد. حاکمیت دولت ها در درون مرزهای ملی آنها مورد هجوم نیروهای بین المللی قرار می گیرد و قدرت های مجزا از یکدیگر در حال ادغام و پیوند در یکدیگر هستند. به این ترتیب تاریخ دیپلماسی که نشانگر روابط میان دولت ها بود، ابتدا جای خود را به تاریخ روابط بین الملل داد که مبین تمامی روابط جریان یافته برون مرزی از جمله روابط بین افراد بود و امروز عرصه بین الملل خود به جامعه بین المللی یا جهانی تبدیل شده که هیچ مرز یا محدوده ای در آن وجود ندارد. این حالت خود نافی هرگونه تفاوت بین جامعه ملی و جامعه جهانی است.
از این رو دوره مورد مطالعه را می توان به سه دوره کلی تقسیم کرد: دوره اول از وستفالی ۱۶۴۸ تا کنگره وین ۱۸۱۵ که دوره تکوین دولت های ملی و نظم وستفالیایی است، دوره دوم از کنگره وین تا جنگ جهانی اول ۱۹۱۸-۱۹۱۴ که دوره جهانی شدن نظم وستفالیایی است و دوره سوم از جنگ جهانی اول تا اواخر قرن بیستم که دوره بحران این نظم و برآمدن وضعیت جدید یا «عصر جهانی شدن» است. تقسیم مطالب کتاب هم بر همین اساس صورت گرفته که دوره سوم خود به دو فصل جداگانه یعنی از جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم و از جنگ جهانی دوم به بعد تقسیم شده است.