نوشتن یعنی رهاشدگی از تمامی قید و بندهای بشری. یعنی فوق بشر شدن. یعنی رفتن به مرزهای ناشناخته ای که قابل مکاشفه ست و تا به حال کسی کشفش نکرده است و فقط نویسنده با قدرت تخیلِ وحشی اش که کوله بار پرواز می بندد و روح اش را عرق می ریزاند و جسم اش را هم، تا در لذت شهودآمیز جستجو به لحظه های جاودانه ای برسد که تجربه اش فقط از او می توانسته ست بربیاید. حرف زدن و عمل کردن از جانب آدم هایی که هرگز وجود نداشته اند و نخواهند داشت، با چهره ها و جنس ها و سن های گوناگون شان، لذت رهاشدگی در متن داستان را خواستنی تر و بی انتهاتر می کند. کشتن زندگان و زنده کردن مردگان، سیر آفاق و انفس زمینی و آسمانی، تجربه ی حس ها و حرف ها و اعمالی که هرگز از او و دیگران سر نزده ست، و تکرار سؤال هی بی جوابی که همیشه دغدغه اش بوده ست و خواهد بود، نوعی جادوگری ست که فقط با کلمه خلق می شود و با هیچ لذتی در دنیای امروز قابل قیاس نیست.
جادوگری با کلمه حرفه ی نویسنده ست.