در قرن دوازده میلادی جزیره ی انگلستان به دست نُرمان های فرانسوی اشغال و ملت آن به یوغ کشیده شد. اما از میان همین ساکسنی های شکست خورده و خواری دیده، مردی برخاست که در پرتو داناییِ خود به وزیریِ حکومتِ اربابان فاتح رسید، تا حدی که هانری دوم، شاه فرانسه و انگلستان، بی رأی و نظر او جرأت هیچ اقدامی نمی یافت. پس این وزیر فهیم و فلسفی مشرب را محض مقاومت در برابر بیش خواهی های پاپ، به اسقفی کشور خود نیز برگزید. ولی توماس بکِت، در جامه ی روحانی به دفاع از حقوق هموطنان و زیردست ِ ذلیل خود برخاست، چندان که سرانجام به دست اشرافیتِ متفرعن فرانسوی به قتل رسید. با این همه محبوبیتِ نام او در پیش ملتش، پاپ، دشمن پیشین او را وارداشت پس از گذشت ده سال وی را مقدس اعلام کند.
در تاریخ آمده است که توماس بِکِت زاده ی مادری شرقی بود و نیز درس خوانده ی اَندُلسِ اسلامی-عربی. در این رمان کوتاه، او را انسانی می یابیم برخوردار از خون و خوبی غربی و شرقی، و با این حال در درک خود از عدالتی خالی از تبعیض، و حکومتی بَری از قهر، همه جا تنها: انسانی که در جست و جوی آئینی پاک و پاسدارِ رفاه و رستگاری انسان ها به راه مسیح می رود و نافرجام می ماند.