عادت به دیکته کردن، تأثیر آرام بخش همکار جوان منضبط، و اطمینان بدین که رمان قمارباز سر موعد تمام خواهد شد، تغییری معجزه آسا در خلق و خو و رفتار داستایفسکی پدید آورد. سال ها بعد، در آغاز دهۀ دوّم قرن بیستم بود که زن قهرمان این ماجرا خاطرات خود را از روی یادداشت های تندنویسی اش بازنوشت؛ و رنگ و لعاب احساساتی آن به نظر همچون داستان های ساختگی و ساده لوحانۀ مردم پسند می آید. امّا واقعیت های اصلی ماجرا روشن و بی چون و چرا هستند: روز ۳۰ اکتبر که چهل و پنجمین سالروز تولد داستایفسکی بود کار تقریر قمارباز، رمانی تقریباً شامل ۴۰٫۰۰۰ کلمه که در بیست و شش روز نوشته شده بود، به پایان رسید؛ در سوم نوامبر داستایفسکی نخستین بار به دیدار آنا گریگوریونا و مادرش رفت؛ و روز ۸ نوامبر با بیم و امید از او خواستگاری کرد و جواب مثبت گرفت.
به قول شاعری روسی: این ازدواج خوش یمن ترین اتفاق برای ادبیات جهان بوده است. چهارده سال آخر حیات داستایفسکی با آرامشی نسبی گذشت و از لحاظ خلاقیت بسیار پر ثمر بود. در ایجاد این تحول آنا بزرگترین تأثیر را داشت.
ادوارد هَلِت کار