سبد خرید شما خالی است.
چارپایه را از وسط بر می دارم
چارپایه را از وسط بر می دارم
می گذارم کنار پنجره
دیگر با آن رفیق شده ام
با این طناب آویزان از سقف هم
دستی به پشتش می زنم
می گذارم همین جا باشد
(شاید برای وقتی دیگر)
فعلاً که آفتاب تو تابیده است
فعلاً که انتظاری دیگر روزم را قشنگ کرده است
فعلاً که جادوی جمله ی دهانِ تو دست از من بر نمی دارد
می نشینم روی چارپایه
دیوانه وار لبخند می زنم
زل می زنم به طناب
انگار آونگ ساعتی قدیمی
دارد لحظه هایم را
شماره می کند