سبد خرید شما خالی است.
در کتاب غروب شیاطین اثر جان کریستوفر می خوانیم:
آن ها از میان آن حفره ها بیرون آمدند و آن قدر بزرگ شدند که سرتاسر آسمان را پوشاندند. اشکل در هم و برهمی را دیدم که پیچ و تاب می خوردند. بال دار، پولک دار و لزج. با صورت هایی گندیده، چرک و لجن آلود و دست های مهیب و زشتی که به بیرون دراز می شدند.