رمانی از علی محمد افغانی (تولد:1304) نویسنده معاصر ایرانی، که در 1361 منتشر شد. رضوان راوی و قهرمان رمان، مردی است پنجاه ساله که با همسرش یاسمن و فرزند دو ساله اش سهراب در تیرون از توابع اصفهان در خانه نیمه کاره ای که به دست خود بنا کرده در همسایگی برادرش جعفر زندگی می کند. یاسمن قالی باف ماهری است که از کودکی به این حرفه اشتغال داشته و اکنون نیز از راه قالی بافی و فروش آن به آقای ف در تأمین هزینه های زندگی به شوهرش کمک می کند. راوی ضمن ستایش این صنعت دستی ایرانی به آموزش قالی بافی می پردازد. در بخش های دیگر رمان، رضوان دوران کودکی و نوجوانی و همچنین جوانی خود را که مصادف با وقوع جنگ جهانی دوم و فقر و قحطی و گرسنگی است به تصویر می کشد. مادرش بی بی صنم قبل از ازدواج با پدر او با پسردایی خود اکبر ازدواج کرده بود.وی از شوهر خود جدا می شود و در امام زاده بست می نشیند تا شوهرش نتواند به او دسترسی یابد. سپس با عیوض خراط مردی لنگ ازدواج می کند و از او صاحب سه پسر و دو دختر به نام های رحیم، رضوان (راوی داستان)، جعفر، زهرا و خدیجه می شود. ملک خاتون خاله بی بی صنم که بر اثر بالا کشیدن سهم الارث خواهر و برادرها زن ثروتمندی شده پس از مرگ تمامی دارایی خود را برای دخترش ربابه به جا می گذارد. ربابه زن خسیسی است که حساب همه چیز را دارد و حتی به شوهرش در ازای کار مزد می دهد. در بخش دیگری از رمان رضوان به مهاجرت خانواده اش از تیرون! به کرمانشاه اشاره می کند. چون چرخ زندگی نمی چرخد، عیوض و بی بی صنم تصمیم می گیرند به خانه خاله زری خواهر بی بی صنم و شوهرش کل ناصر قلی که در کرمانشاه آسیاب دارد و از اعتبار خاصی برخوردار است بروند تا بلکه بتوانند با تغییر کار و روش زندگی از تنگدستی نجات پیدا کنند. اما نه تنها موفق نمی شوند که پسر بزرگ شان رحیم را هم که از مدت ها پیش مریض بود از دست می دهند و ناامید به ولایت خود بر می گردند. عیوض نیز پس از مدت کوتاهی دق مرگ می شود. بی بی صنم که برای گذراندن زندگی به هر کاری از جمله پنبه ریسی و نانوایی دست می زند و نمی تواند از عهده تأمین معیشت برآید پس از شوهر دادن دختر بزرگش به قربانعلی کفاش با بقیه بچه هایش به اصفهان کوچ می کند. در اصفهان رضوان و مادرش اتاقی اجاره می کنند و به استخدام کارخانه پارچه بافی در می آیند و با حقوق بخور و نمیر زندگی می گذرانند و خدیجه را به عقد یکی از کارگرهای جوان کارخانه به نام محمد در می آورند. پس از گذشت سال ها سرانجام کارگرها به دستمزد ناچیز خود معترض می شوند و برای رسیدن به حق و حقوق خود اتحادیه های کارگری تشکیل می دهند. اما کار زیادی از پیش نمی برند و پیروزی با صاحبان کارخانه و سرمایه داران است. کارخانه پارچه بافی بر اثر دزدی های پنهانی و پشت پرده سودجویان ورشکست می شود و هر یک از کارگران به سویی آواره می شود. جعفر که شغل کفاشی را انتخاب کرده پس از پایان دوره سربازی ازدواج می کند و بچه دار می شود. رضوان که از مادر ناتوان و بیمارش پرستاری می کند در سن چهل و هشت سالگی با یاسمن نامزد می شود و پس از مرگ مادر با او ازدواج می کند. در بخش پایانی نویسنده پس از سیلانی ذهنی دوباره به موضوع اولیه داستان بر می گردد و از پشتکار یاسمن در فرش بافی تعریف می کند که با وجود بارداری شبانه روز تلاش می کند تا بافت قالی نیمه کاره ای را تمام کند و آن را به آقای ف تحویل دهد. اما درد زایمانش امانش نمی دهد و پس از رسیدن به بیمارستان سر زا می رود و شوهر و دو بچه کوچکش را بی سرپرست می گذارد و غمی بر غم های درونی شوهر می افزاید.بافته های رنج یک تراژدی واقعی است. نویسنده در آن به زبانی ساده و گویشی گاه محلی زندگی سخت و مشقت بار و ستم هایی را که در فاصله سال های 1300 تا 1330 قشر ضعیف جامعه تحمل کرده به تصویر می کشد. نویسنده با استفاده از اصطلاحات عامیانه و امثال و شرح خرافه پرستی ها در لابه لای رمان به بیان خویشاوندان و مسائل و حوادث اجتماعی و سیاسی چون کشف حجاب، جنگ جهانی دوم و قحطی و مرگ و میر مردم فقیر در جنگ و برخورد نمایندگان و مأموران دولت با کارگران می پردازد. در بافته های رنج سیلان ذهنی نویسنده به خوبی هویداست و به همین دلیل است که راوی ضمن تعریف سرگذشت خود در زمان حال، گریزی به زمان های گذشته می زند و خاطرات و حکایاتی را به تصویر می کشد و در پایان داستان دوباره به زمان حال بر می گردد.