روان شناسان می گویند اعتماد به نفس و عزت نفس، تفاوت های بسیاری با یکدیگر دارند؛ اعتماد به نفس، جنبه اجتماعی دارد و در ارتباط با جامعه خود را نشان می دهد اما عزت نفس به خود شخص و من او مربوط می شود. در این کتاب آمده: کسانی هستند که فکر می کنند همیشه درست می گویند و حق با آن هاست. در هیچ موردی مسئول و مقصر نیستند، چه رسد به آن که دچار احساس گناه شوند. همیشه علت وقایعی را که بر آن ها می گذرد، بیرون از خود، جستجو می کنند. این افراد به این دلیل گمان می کنند همیشه درست می گویند که من آن ها فاقد عزت نفس واقعی است و اگر باور کنند اشتباه کرده اند، فرو می ریزند. در واقع، این هسته بزرگ منش و خودشیفته، گاردی است برای محافظت یک من شکننده و آسیب پذیر، روابط مساوی از بین می رود. این افراد یا سلطه گرند یا سلطه پذیر. نویسنده در بخش دیگری از کتاب خود اشاره می کند قدرت از توانمندی یک من رشد یافته و پخته به وجود می آید، یکی از پیش شرط های قدرت، توانایی در اعتماد به هستی و ابژه های درون آن است... قدرت، رهاورد عزت نفس واقعی من است، قدرت، تولید مهربانی و همدلی می کند. رابطه با فرد قدرتمند باعث رشد و تقویت من فرد دوم می شود.