آخرش که کتاب را می بندی، زمزمه می کنی: زنده ای و کبوترانه می آیی ای شهید همه حسن کتاب ظهور همین است که تمام احساست را درگیر زندگی و شهادت حاج یونس زنگی آبادی میکند، تمام احساست را، و ناچارت می کند زمزمه کنی: کبوترانه می آیی ظهور خاطره نویسی از زندگی حاج یونس نیست، رمان هم نیست، نقل قول خانواده شهید هم نیست و البته همه این ها با هم است. نویسنده به درستی دریافته که زندگی و خاطرات حاج یونس از حیث محتوا کشش کافی را دارد اما در فرم نیازمند جذابیت های رمان است؛ از جنبه عناصر کلاسیک رمان. نتیجه هم ترکیب منطقی و درستی است از خاطره نویسی و رمان. آنچنان که مخاطب نه با سختی خاطره خوانی رو به رو است و نه با خیال پردازی صرف رمان. داستان با درگیری های ذهنی نویسنده برای نوشتن داستانی از خاطرات شهید حاج یونس زنگی آبادی آغاز می شود و تماسی که حاج یونس جایی میان بیداری و رؤیا با نویسنده می گیرد و او را به روستای محل تولدش راهنمایی می کند و در همه داستان شهید چنان با خانواده اش زندگی می کند و خانواده اش چنان حضورش را پررنگ می بینند که احساس می کنیم زنده تر از من و توی مخاطب است. تأکید نویسنده برای نشان دادن چهره ای واقعی از شهید و نه اغراق شده با عنایت به این مسئله که شهید هم انسانی مثل من و شما بوده و حق انتخاب بین خوبی و بدی داشته و در نهایت انتخاب درستش این مقام را به او داده، و نه اینکه از ابتدا بهشتی بوده و در این صورت دانستن زندگی اش فایده ای برای اطرافیان ندارد از دیگر نکات ارزشمند کتاب است.