رمانی تخیلی و طنزآمیز برای جوانان از جان رجینالد تالکین (1892-1973)، نویسنده انگلیسی، که در 1936 منتشر شد. نجیبزاده روستایی جوانی است سیساله به نام بیلبو بَگینز که چندان بزرگتر از یک خرگوش بزرگ یا یک آدم کوچولو نیست با پاهای کاملاً بیصدا و بدنی پوشیده از موی بلند ابریشمین. او بورژوای سادهای به شیوه انگلیسی است که در رفاه و آسودگی و کممیلی نسبت به تلاش و با عادت به تنبلی درون خانهای زندگی میکند که نیاکانش به بهترین شکلی سامان دادهاند.
روزیهنگام صرف چای، سیزده کوتوله به ملاقاتش میآیند که به هرکاری آمدهاند تا گنجینه پدرانشان را، که در دست اسموگ، اژدهای کریه، است بازستانند.. بیلبو که راضی به پذیرفتن نیست به رغم میل خود کاملاً از عهده این وظیفه برمیآید و حد تازهای از قهرمانی را به دست میآورد. هریک از نوزده فصل این ماجراجویی حادثهای کامل است و شامل برخورد با دشمن، تصادم، فرار یا پیروزی، و پی گرفتن سفر. در طول کتاب با شیطانکهایی روبرو میشویم و با گولوم، نفرتانگیزترین موجود ممکن، با «وارگها» –گرگهایی بسیار وحشی- با جنگل میرکوود و عنکبوتهای گوشتخوار و خوف ظلمات ابدی، و باز هم اسموگ ... گروه جوینده، در عوض، از کمک موجودات و قبیلههای دوست بهره میجوید: الروند فرزانه که از نسل پریان هوا و انسانهاست؛ بثورن نیمانسان و نیمخرس و کلوچههای عسلیاش؛ مردان شجاع اسگارو و بارد، کماندار ماهر و رئیس تازه آنها. بخت قهرمانان خارقالعاده است، و فرارشان به معجزه میماند. به علاوه، آنها از اقبال نامنتظری برخوردارند زیرا بیلبو کاملاً از سر اتفاق حلقه نامرئیکننده را به دست میآورد و پاسخ معماهای کشندهای را که به او پیشنهاد میکنند، مییابد. باز هم امری اتفاقی است که بارد دقیقاً از عیب زره گرانبهای اسموگ، که بیلبو کشف کرده است، خبر دارد. البته، گاندالف شنگول هم با آنهاست؛ جادوگری که با وجود بلهوسیهای بسیار دارای رفتار بابانوئل و بابا نخودچی است.
اساطیر حیرتانگیز و وحشیانهای به تدریج در پیش چشمانمان تکوین مییابد که همیشه پربار از امید، اما همیشه آمیخته به اضطراب است. تعادلی ناپایدار در میان است اما سرانجام عشق زندگی و برادری و عقل سلیم و روابط پسندیده و غذای خوب و خنده، در یک کلام، ارزشهای اومانیستی پیروز میشود. و اما بدی در ابعاد انسانی محدود و محاط است: بدی اندکی بوی خمیر مقوا و بوی نفتالین دکورهای اپرا میدهد. خلاصه اینکه هیچ چیزی نیست تا مانع از به خواب رفتن آن سرهای بور و عزیز شود. و در همان حال ذهن انگیزش و طنز و ارزشهای مثبت مییابد. خواننده ناگزیر به باد در میان بیدبنها، اثر کنت گراهام، و شاهدخت براید، اثر ویلیام گولدمن، میاندیشد.
قصهگو، اگرچه به عنوان طبیعتشناس و تاریخنگار و همچنین مربی و معلم اخلاق محو وظیفه خود است، هرگز خود را جدی تلقی نمیکند. در هزلی عالی میان دوستان همدست سیر میکنیم و همهگونه بیحرمتی را مجاز میدانیم: قرون وسطا، تاریخ، بورژواها، عادتها، و حتی زبان که بیحرمتی بیحرمتیهاست. نتیجه کاری پرقدرت و مضحک، جذاب و ارضاکننده است. عالی است! اما درخواست مجدد آن را باید به مسئوولیت خود انجام داد زیرا دنباله آن، سالار حلقهها دیگر به همان شیوه و همان لحن نیست. میبینیم که هابیتها به بازیگران فرعی و ساده یک سهگانه جنگی و جدی تبدیل شدهاند.
مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش.