سبد خرید شما خالی است.
در یکی از این منظره ها پدرم مرد. نگاه نکردم. عیدی مرد. رسول به من گفت. من نشنیدم. نمی شنیدم رسول را. کسی گفت تندتر. نمی دیدمش اما صداش را خوب می شنیدم. گفت:((تندتر،تندتر!.)) رسول گفت: ((صدای من رو نمی شنوی لامسب؟) گفتم: (چی) و رسول فرو رفت. انگار در چاهی. بعد مادرم مرد. مونس بود اما. هر چند صدای رویا. زنم. حتی صدای مادرم .بعد من خسته شدم. می دویدم و جیغ می کشیدم. کسی نشنید. حتی خودم. حتی.