شاهرخ مسکوب بیش و پیش از هر چیز خود را جستارنویس (essayiste) می دانست نه محقق: «محقق به هیزم و خاکستر توجه دارد، جستارنویس به آتش». نمونه برجسته جستارهایش ارمغان مور بود که در سال های پایانی عمر نوشت. خود او با فروتنی همیشگی اش می گوید: «این چیزهایی که من می نویسم تحقیق به معنای کلاسیک نیست… کارم فکر کردن به ادبیات خودمان است، چه غنایی چه حماسی. برای این کار باید پژوهش کرد، اما سختی کار در این است که بعد حاصل تمام این سوادی را که به دست آمده به فراموشی سپرد. آدم باید یاد بگیرد اقوال این و آن را دور بریزد و فقط بینش آن ها را بگیرد.»
شاهرخ مسکوب عاشق زبان فارسی بود. «ایرانی بودن با همه مصیبت ها به زبان فارسی اش می ارزد. من در یادداشت هایم آرزوی زبانی را می کنم که وقتی از کوه صحبت می کند به سختی کوه باشد و وقتی از جان یا روح… از س ب کی به دست نتواند آمد».