مخالفت با واقع گرایی علمی از سه جنبه ی هستی شناسی، معرفت شناسی و معناشناسی صورت گرفته است. مخالفت از جنبه ی هستی شناسانه، به این معناست که این دسته از ضدواقع گرایان وجود هویات و بخش های مشاهده ناپذیر عالم را انکار می کنند. از این رو، ادعای واقع نما بودن نظریه ها بی معنا می شود. گروه دیگر از ضدواقع گرایان به دلیل مبانی معرفت شناسانه ی خود که عمدتاً مبتنی بر تجربه گرایی است، فرارفتن از حدود حس و تجربه را خارج شدن از محدوده ی امکان حصول معرفت می دانند. این گروه نسبت به وجود بخش های مشاهده ناپذیر عالم لاادری اند و هرگونه ادعایی در خصوص این بخش ها را ناموجه می دانند. این دسته ی دوم، گرچه موضع ملایم تری نسبت به گروه اول دارند، همچنان با واقع گرایی علمی در تقابل اند. اما مخالفت با واقع گرایی از جنبه ی معناشناسی، یا به واسطه ی انکار استناد صدق و درستی به نظریه ها و گزاره های نظری است یا به جهت انکار معنای یکسان واژه ها در نظریه های مختلف است.
در هر حال، نزاع بین واقع گرایان و ضدواقع گرایان علمی مبتنی بر دو نوع استدلال تاریخی و فلسفی است. کتاب حاضر هر دو دسته استدلال تاریخی و فلسفی علیه واقع گرایی را به چالش کشیده و با ارزیابی قوت و ضعف استدلال های هر دو طرف منازعه به این نتیجه رسیده است که: «موضع واقع گرایی علمی موضع قابل دفاع تری است.»