کتاب «ما توی کتابیم» با جمله ای از فیگی شروع می شود: «دم شما گرم!» جمله ای که خواننده نمی داند خطاب به چه کسی گفته شده است و علامت تعجب بالای سر فیلی هم کمکی به فهم او نمی کند. کافی است کتاب را ورق بزنیم تا متوجه بشویم فیلی و فیگی هم به اندازه ما متعجب و سردرگم هستند. فیلی به فیگی می گوید که فکر می کند یک نفر دارد به آن ها نگاه می کند. فیگی از جا بلند می شود تا اطراف را خوب نگاه کند و ببیند اوضاع از چه قرار است. این جستجو در تصویر هم به خوبی و روشنی نشان داده شده است. فیگی که تا به حال کنار فیلی نشسته و از او کوچک تر به نظر می رسید، حالا جلوتر آمده و از فیلی بزرگ تر دیده می شود، جوری که انگار به مخاطب نزدیک تر شده است. فیگی حرف فیلی را تایید می کند: «یک نفر دارد به ما نگاه می کند.» با این کشف فیگی، تصویرشان نزدیک تر می آید و کاملا روبه روی مخاطب قرار می گیرد. فیگی دیگر شک ندارد که در کتاب هستند و یک خواننده مشغول خواندن آن هاست. فیلی اما هنوز نمی تواند باور کند، از فیگی فاصله می گیرد و پشتش را به او می کند: «چه جوری دارد ما را می خواند؟» فیگی که این رابطه را باور دارد، همچنان در تصویر رو به خواننده و به او نزدیک تر است و می گوید: کلمات توی ابرهای بالای سرمان را می خواند. فیلی با توضیحات فیگی می پذیرد که در کتاب است. فریاد خوشحالی سر می دهد و تصویرش بار دیگر رو به خواننده برمی گردد. گویا تصویرگر قصد داشته با نشان دادن اوج خوشحالی فیلی رابطه اش را با مخاطبانش پررنگ تر کند.