سبد خرید شما خالی است.
چند داستان کوتاه و غیرعادی و ترسناک. داستانهایی درمورد اشباح، مردگان و هیولاهای دهشتناک. «گذشته، نمرده است!» «ایموجین» عاشق فیلم و تئاتر است، همه چیز را درمورد سینما میداند. سال 1945 در سالن تئاتر روزباد، منتظر کسی است. اما مشکلی وجود دارد؛ ایموجین، مرده است! «فرانسیس»، زمانی انسان بود. اما حالا، تبدیل به هیولایی 9 متری شده است که هرگاه آواز میخواند، تمام مردم شهر، به لرزه درمیآیند. «جان فینی» در زیرزمینی مخوف به دام افتاده است. زیرزمینی که دیوارهایش به رنگ خون صدها بچه ای درآمده که در آن کشته شدهاند. جان یک تلفن قدیمی را میبیند که به نظر میرسد از کار افتاده باشد، اما هرشب، صدای زنگ آن به گوشش میرسد. تماسی از سمت مردگان!