سبد خرید شما خالی است.
ماه اکلیلی من
که مثل قاصدکی نقره ای
روی انگشتان کشیده ی شب نشسته ای
از روزی که تو را دیده ام
پاکت تمام رازها روی میزم باز است
و دیگر زیبایی برایم مفهومی انتزاعی نیست
از روزی که تو را زیسته ام
وضو می گیرم با زلالی گمراهی و تطهیر می شوم با تاریکی
و ریشه هایم شدیدتر شده
شبیه شهوت دختری با گوشواره ی مروارید
شبیه جنگل
یک جدال جهش یافته ام