کازوئو ایشی گورو نویسنده شش رمان است. او برای خدمت به ادبیات، جایزه OBE و نشان شوالیه ادب و هنر را دریافت کرد. او در لندن با همسر و دخترش زندگی می کند.
همان جا ایستاده بود که ناگهان متوجه غوغا و جنجالی شد که کنار حصار مرتع به راه افتاده بود. ابتدا آن جنجال چندان توجهش را جلب نکرد، اما بعد نسیم چیزی به گوشش رساند و ناگهان به خودش آمد. با این که با گذر سالیان دیدش به نحوی آزاردهنده ضعیف شده بود، قدرت شنوایی اش هنوز کاملا بی عیب و نقص باقی مانده بود، و بعد در ملغمه فریادهای بر آمده از دل آن جمع در کنار حصار، صدای بیئتریس را که از ناراحتی اوج گرفته بود شنید. دیگران هم دست از کار کشیده و برگشته و خیره مانده بودند. اکسل سراسیمه خودش را به میان آن ها رساند و در راه به زحمت و با فاصله ای اندک از برخوردش با بچه های پراکنده در محیط و اشیای پیش پا حذر کرد. اما پیش از آن که به آن جمع کوچک و درهم فشرده برسد، جمع ناگهان پراکنده شد و بیئتریس که دودستی چیزی را به سینه اش فشرده بود از دل ازدحام بیرون آمد.