سبد خرید شما خالی است.
در داستان بیماری که بعد از ارتکاب جنایتی ظاهرا بیهدف احساس رهایی میکرد، ما از لحاظ عملی و نظری با محدودیتهایی مواجه ایم. فروید در نوشتاری با عنوان جنایتهای برخاسته از احساس گناه، بار احساس گناه را چنان بیکران، بیزمان و بادوام میداند که به گونهای احساس میشود که نمیتوان بر آن نامی نهاد یا به آن اندیشید و تنها زمانی میتواند در زمان حال و به صورت گذرا اندکی تسکین یابد که گناه و خطایی ملموس و قابل تشخیص از فرد سر بزند که خود احساس مجازاتی احتمالی را برای فرد به دنبال داشته باشد. بر اساس نظر فروید، این «گناه مطلق» بازماندۀ درام روانی عقده ادیپ است که حل نشدناش در دوران کودکی باعث میشود که در بزرگسالی همچنان بر روان فرد فشار وارد کند…