زمانی که سلاطین در حکم خدایان زنده بودند زمان حکمرانی ملکه ماتکاره هات شپ سوت در هجدهمین سلسله ی پادشاهی مصر است، حاکمیتی مقدس در قلمرو خورشید سوزان، و جاری شدن خون، همانند نیل باشکوه و پر پیچ و خم که این سرزمین کهن پر دسیسه و پر مخاطره را تغذیه می کند. صدبد باک خدمتگزاری وفادار به خاندان سلطنتی مصر و فرمانده ی پلیس مِدجای در قلعه ی مرزی بوهن است،مردی توانمند و پرافتخار. او سرپرست افرادی است که انتخاب شده اند تا بت زرین، خداوند آمون، را در سفرش به بالادست نیل برای شفای پسر بیمار یک سلطان قدرتمند قبیله ای همراهی کنند. اما رود بزرگ هدیه های شوم به ارمغان می آورد: جسد افسری شجاع که به دلایلی نامعلوم و طرز فجیعی کشته شده است و فقط نقاشی های کودکی گنگ که گم شده است، به کمک باک می آید تا معمای قتل افسر را حل کند، پیش از آن که به جنایاتی بزرگ تر منجر شود و امپراتوری را به خطر بیندازد.