دموکراسی را باید هنر تنظیم رابطه ی خلاقانه میان فرد و جامعه تعریف کرد. به طوری که فرد بتواند زمینه ی لازم را برای حضور خلاق و پرانگیزه ی خود فراهم سازد. این رابطه از دو منظر کار و فراغت تنظیم می شود. در قلمرو فراغت این روابط به گسترش زبان ارتباطی زاینده و امید به آینده و در قلمرو کار به تحول در ساختارهای کار و... فرجام می یابد. به علاوه دموکراسی می تواند با حضور فعال فرد در جامعه نقش امنیت را از امری حکومتی به امری فرهنگی اجتماعی بدل سازد. برخلاف دموکراسی، در قلمرو استبداد نقش فرد تهی از مسئولیت اجتماعی و زبان از وسیله ای آشکارساز به وسیله ای پوششی بدل می شود، ضمن آن که مقوله ی امنیت اجتماعی نیز خصلت فرهنگی خود را از دست می دهد و تبدیل به مقوله ای صرفاً حکومتی سیاسی می شود. در این کتاب چهارچوب های اصلی و مهمی را که دموکراسی در آن فعال می شود، تحلیل کرده و نشان داده ایم که این مقوله ی اجتماعی به دلیل ظهور متغیرهای مختلف ناچار است مدام خود را به نقد بگیرد و بازسازی کند. برخلاف استبداد که در پی ثبات است، دموکراسی مدام بین تغییر و ثبات در حال نوسان است. در دموکراسی، آزادی هدف نیست، بلکه وسیله ای است برای آشکارسازی روابط خلاق فرد با محیط زندگی اش. دموکراسی، هنر صیانت از اقلیت برای زایش خلاقیت و توسعه در اکثریت اجتماعی است.