باید از نو شروع کرد. این چیزی است که دیگران می گویند. اما زندگی، بازی نیست و از دست دادن یک عزیز هرگز به معنی «از نو شرع کردن» نیست. بیشتر شبیه ادامه ی زندگی بدون اوست. آدم با ترس زندگی شو می بازه... به مرور زمان... هر چقدر بترسیم، از ایمانمون کم میشه. هر زندگی ای دو داستان دارد؛ داستانی که شما در آن زندگی می کنید، و داستانی که دیگران تعریف می کنند. معجزه هر روز اتفاق می افتد؛ در یک اتاق عمل، روی دریای طوفانی و متلاطم، یا ظاهر شدن ناگهانی یک غریبه در کنار جاده و... این ها به ندرت به چشم می آیند. کسی آن ها را ثبت نمی کند. اما هر از گاهی، یک معجزه به جهانیان اعلام می شود و هنگامی که این اتفاق روی می دهد، همه چیز تغییر می کند. (از متن کتاب)
اگر شما کتابی از " میچ آلبوم " خوانده باشید و از کتاب خوشتان آمده باشد احتمالا این کتاب را هم دوست خواهید داشت.
داستان کتاب در یک شهر کوچک اتفاق افتاده.
یک روز به طور ناگهانی کسانی که عزیزانشان را از دست دادند تماس هایی را از طرف عزیزانشان از بهشت دریافت می کنند! خبر این تماس ها جهانی می شود و افراد زیادی به این شهر می آیند تا شاید بتوانند با کسانی که از دست دادند حرف بزنند!