وَ أَمَّا بَعْدُ فَلَا تُطَوَّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَن الرَّعِیَّةِ شُعْبَةٌ . عِنْدَهُمُ الْکَبِیرُ، وَیَعْظُمُ الصَّغِیرُ ، وَیَقْبُحُ الحَسَنُ وَ یَحْسُنُ الْقَبِیحُ ، وَ یُشَابُ الحَقُّ بِالْبَاطِلِ، وَ الصّیقِ، وَ قِلَةٌ عِلم بِالْأُمُور و الاحْتِجَابُ مِنْهُمْ یَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ، فَیَصْفُرُ إِنَّمَا الْوَالِی بَشَرٌ لا یَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الْأُمُورِ ، وَ لَیْسَتْ عَلَى الْحَقِّ سَمَاتٌ تُعْرَفُ بِمَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذِبِ.
و اما بعد، نهان ماندنت (یا رخ نهفتنت) از مردم را طولانی مکن؛ زیرا رخ نهفتن زمامداران از مردم خود نوعی فشار و باعث قلت آگاهی از امور است و رخ نهفتن از مردم آگاهی زمامداران را از آنچه آنان از آن رخ نهفته اند، قطع می کند و در نتیجه، بزرگ در نزد آنان کوچک و کوچک را بزرگ می نماید؛ زیبا زشت و زشت زیبا جلوه می کند؛ و حق با باطل آمیخته می شود. آری زمامدار (هم) تنها یک بشر است؛ او اموری را که مردم از وی پنهان می کنند نمی داند و بر روی حق هم نشانه هایی نیست که بتوان با آنها انواع راست را از دروغ بازشناخت.
Furthermore, prolong not your seclusion (i tij b) from your subjects, for rulers' seclusion from subjects is a kind of constraint and (results in) a lack of knowledge of affairs. Seclusion from them cuts rulers off from the knowledge of that from which they have been secluded. Then the great appears to them as small and the small as great. The beautiful appears as ugly and the ugly as beautiful. And the truth becomes stained with falsehood. The ruler is only a man. He does not know the affairs which men hide from him. There are no marks upon the truth by which the various kinds of veracity might be distinguished from falsehood.